چرا اینقدر سریع!
چقدر زود می گذره.به قول پرستارت "اینقدر که چقدر" یعنی خیلی زیاد.اصلا باورم نمی شه که اینقدر بزرگ شدی که می شینی پای کشوی ویترین ت و از باز و بسته کردنش لذت می بری و هر از چند گاهی میخوای کشو پایینی رو هم باز کنی ولی نمی تونی چون پاهات جلوش و گرفته.هی باز می کنی و هی می بندی و هم زمان لب هات رو هم بی صدا باز و بسته می کنی عزیزم. آخ که من عاشق همه این کارهات هستم. من هم نشستم و با لذت نگاهت می کنم و مواظبم که اون دستت که به بغل کشو گرفتی لای کشو و ویترین گیر نکنه. خدای من عشقی رو که هر لحظه و هر روز با هر کار جدیدت دارم تجربه می کنم تمومی نداره انگار. چقدر می خندی و چه قشنگ ه خنده هات وقتی که روی پاهات می ایستی و خودت با دست های کوچولوت ...